سید محمد یاسین عشق مامان وبابا(◠‿◠)سید محمد یاسین عشق مامان وبابا(◠‿◠)، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 23 روز سن داره
خونه خاطراتمون خونه خاطراتمون ، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره
سارینا سادات جونسارینا سادات جون، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 27 روز سن داره

(◠‿◠) سید محمد یاسین هدیه زیبای خداوند

درآستانه 5 ماهگی نازنین پسرم

  سلام پسر گلم خوبی مامان الهی فدات شم  این روزها حسابی وروجک شدی کلی پیشرفت کردی خداروشکر به خاطر هدیه زیبامون یاسین مامان توبهترین هدیه از جانب خداوند برای ما هستی عزیزم از پیشرفت هات بگم خیلی راحت غلت می زنی و روی دستات وایمیسی با تلاش فراوان کمی هم رو به جلو حرکت می کنی آفرین پسر وروجکم موقع غذا به سفره نگاه می کنی و لبات رو می مکی مثل اینکه داری چیزی می خوری عزیزم خاله مهسا بهت میگه یاسینم آدامس نخور قربونت برم پسر باهوشم   وقتی وارد مکان جدیدی می شیم اول آروم همه چی و همه جارو نگاه میکنی بعدهم شروع می کنی به زبان خودت حرف زدن خیلی خوب با دیگران ارتباط برقرار می کنی و خیلی جدی همه رو ن...
21 مرداد 1393

عشق کوچولوم

سلام یاسین قشنگم الهی فدات شم چند روزی نتونستم بیام وبت رو آپ کنم امروز اومدم عکسای نازت رو برات بزارم الهی قربونت برم ماشاا... خیلی وروجک شدی عزیزم        اینجا مغازه دایی احسان  و شماهم عاشق لوستر های رنگارنگی عزیزم                       الهی همیشه خندون باشی نازنینم           یه روز دیگه مغازه دایی با گلها عکس انداختی            قربونت برم من  خونه مادر بزرگت (مامان بابایی)  &nbs...
5 تير 1393

یاسین وروجکم

 سلام ناناز مامان گل پسر نازم  قربونت برم من وروجک که روز به روز بزرگتر و عاقل تر می شی عزیزم الهی من فدات شم عاشقتم کوچولوی نازم از این روزها بگم نازنینم       در دوماه و یک روزگی دو دستی جغجغه هات رو گرفتی عزیزم     یاسین جونم دوست داره به شکم بخوابه     عاشق لوستر هستی چشم از لوستر برنمی داری عزیزم     کماندو کوچولوی من     دستای کوچولوت سرد شون شده بود که خاله دستکش دستت کرد عزیزم     رقص پا  وقتی که با عروسکای آویز تختت بازی می کنی همزمان رقص پا هم انجام می دی عز...
8 خرداد 1393

مسابقه وبلاگی 1

سلاااام دوست جونا این یک مسابقه است که باید به سوالاتش پاسخ بدیم وبعد 3نفر از دوستای خوب رو دعوت کنیم خوب حالا بریم سراغ مسابقه   من به دعوت مامان رهام جون به سوالات پاسخ میدم 1 -ب هترین دوستت که از دوران مدرسه تا حالا داشتیش؟ فاطمه   2-بد ترین اتفاق زندگیت چی بوده؟ ازدست دادن دایی گلم   3-بهترین هدیه رو از کی گرفتی؟چی بوده؟ از خداوند همسرم وگل پسر نازم   4-خودتون رو برای یک لحظه جای مادر بزرگ فرض کنید!اون حس رو توصیف کن.  خیلی حس قشنگیه   5 -ارزوی قلبیت رو واسه نی نی گلت بگو؟ سلامتی و خوشبختی سید کوچولوم  ...
3 خرداد 1393

دوماهگی +روز پدر+چکاپ دوماهگی نازنین پسرم

سلام یاسینم  عزیزمامان قربونت برم من مرد کوچکم  الهی فدات شم خدارو شکر می کنم که تورو به ما داده هدیه ی آسمانی ما قربونت برم من الهی عزیز مامان این روزها شما خیلی وروجک شدی نازنینم از این ماه بگم که البته بهتره بگم از هفته آخر دوماهگی بگم جون پست قبل گویای هفته های قبل هستش عزیزم  هر ماه ما شمارو برای چکاپ می بریم دکتر عزیزم این ماه شمارو هم رفتیم پیش دکتر مهربونت دوشنبه 22اردیبهشت خداروشکر دکترت از همه چی راضی بود شما رو وزن و معاینه کرد لثه های یاسینم جونم رو دید و گفتند که تا ماه آینده ممکنه آب دهنش شما بیاد لثه هات داره آماده می شه مامان برای دندون درآوردن آقای دکتر آویز تخت رو برای شما روشن کرد ...
29 ارديبهشت 1393

در آستانه دو ماهگی یاسینم

  سلام عمر مامان جیگر مامان قربونت برم من الهیییییییییییییییییییییییییییی خداروشکر می کنم که پسر نازی مثل تو دارم خداوند رو همیشه شاکرم نازنین پسرم   خداوندا شکر به خاطر این روزهای قشنگ تواین ماه شما خیلی پیشرفت کردی پسرم ماشاا... به وروجکم  دیگه با صدا برامون می خندی عزیزم  خیلی یه همه چی دقت می کنی بابا جون(بابای من) برات صوت می زنه شما هم خیلی ناز نیگاش می کنی اگه وایسه و سوت نزنه با حرکات و صدا ازش می خوای برات سوت بزنه خیلی جیگر شدی مامان ماشاا.... بادقت به جغجغه هات نگاه می کنی با صداشون دنبالشون می گردی قربونت برم عسل مامان خوابت کم شده و بیشتر دوست داری بیدار باشی و بازی کنی...
22 ارديبهشت 1393

عشقم یاسین جون

سلام نازنین پسرم الهی مامان فدات شه ماشاا... پسر خیلی خوب و آرومی هستی عزیزم چند شب پیش مهمون داشتیم شما هم خیلی خوب با مامان همکاری کردی مرسی پسر گلم عکسایی این چند وقت و برات میزارم عزیز مامان از پیشرفت هات بگم که حسابی وروجک شدی دوست داری همه جارو نگاه کنی عزیزم وارد یک محیط جدید می شیم با دقت همه چی رو نگاه میکنی امروز صبح بغل خاله بودی و از پله ها میومدیم پایین شماهم خیلی کنجکاوانه همه جارو نگاه می کردی تو ماشین هم حواست به همه چی بود و خیلی آروم  بودی قربونت برم نازنینم  دیگه خیلی خوب گردنت رو بالا نگه می داری و مدت زمان بیشتری این کارو انجام میدی عزیزم قربون نازنین پسرم برم من که داره با مامانش صحبت...
16 ارديبهشت 1393