یاسین وروجکم
سلام ناناز مامان گل پسر نازم قربونت برم من وروجک که روز به روز بزرگتر و عاقل تر می شی عزیزم الهی من فدات شم
عاشقتم کوچولوی نازم از این روزها بگم نازنینم
در دوماه و یک روزگی دو دستی جغجغه هات رو گرفتی عزیزم
یاسین جونم دوست داره به شکم بخوابه
عاشق لوستر هستی چشم از لوستر برنمی داری عزیزم
کماندو کوچولوی من
دستای کوچولوت سرد شون شده بود که خاله دستکش دستت کرد عزیزم
رقص پا وقتی که با عروسکای آویز تختت بازی می کنی همزمان رقص پا هم انجام می دی عزیزم
وروجک من داره با گارد تختش بازی می کنه
یه روز سرد یاسینم با لباس گرم که خاله مهسا براش بافته
مامان چرا زبون درآوردی
قربون خنده هات برم من یاسینم
اینجاهم آماده شده بودیم که بریم سر نذر سمنو
یک روز بهاری که آقا یاسین داشت باآویز تختش بازی می کرد بالشت کوچولوش رو انداخت رو سرش بقیه ماجرا را به روایت تصویر ببینید
البته از این ماجرا فیلم داشتم که از روی فیلم عکس گرفتم که برای یاسینم بمونه یادگاری
این جا یاسینم دوماه و هشت روزشه
و بالاخره تلاش های یاسینم جواب داد و خودش بدون کمک بالشت رو انداخت کنار آفرین پسر نازم الهی همییشه سلامت باشی عزیزم