سید محمد یاسین عشق مامان وبابا(◠‿◠)سید محمد یاسین عشق مامان وبابا(◠‿◠)، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 13 روز سن داره
خونه خاطراتمون خونه خاطراتمون ، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 7 روز سن داره
سارینا سادات جونسارینا سادات جون، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 17 روز سن داره

(◠‿◠) سید محمد یاسین هدیه زیبای خداوند

عاشورا

 سلام گل پسر نازم سلام دوستای گل و نازمون خوبید وروجکای نازتون خوبند؟ از روز عاشور اولین محرم گل پسرم بگم روز عاشورا مامان جون نذر داشتند ماهم از شب قبل خونه مامان جون موندیم که فردا کمکشون کنیم اما شماوروجک شب قبلش خیلی خوب نخوابیدی و این باعث شد ما صبح دیر بیدار شیم ولی بازم خیلی کمک کردیم کلی برای تزیین ظرفها کمک کردیم و با خاله و بابا و شما وروجک خودم نذری را تقسیم کردیم انشاا... که قبول باشه      یاسین و مامان وبابا سر دیگ نذری      اینجاهم آماده شدیم بریم دنبال پسر عموت من و یاسینم     محمد حسین جون پسر عموی ناز یاسین و یاسین وروجک ...
23 آبان 1393

روز هفتم وهشتم اولین محرم یاسینم

سلام قربون گل پسر وروجکم بشم عزیزم روز هشتم محرم مامان جون ( مامان من) روضه داشت و روز قبلش من و شما رفتیم به مامان جون کمک کنیم مامان جون روضه امام حسن داره عزیزم و نذری هم نون پنیر سبزی و خیار وحلوا می ده و امسال هم من برای شما شیر نذر کرده بودم که تو روضه مامان جون شیر رو بدم خاله جون و زندایی هم نان شیرینی نذر داشتند که باشیر شما بدیم انشاا... که قبول باشه عزیز دل من داره به مامان جون کمک می کنه و سبزی پاک می کنه الهی فدای اون دستای کوچولوت بشم من   مامان باید اینجوری سبزی ها را پاک کنیم ؟؟؟       مامان چرا اینجوری سبزی ها رو پاک میکنی بیا از من یاد بگیر  ...
19 آبان 1393

اولین محرم نازنین پسرم

گل پسرنازم الهی فداتشم عزیزم تو این ماه کلی صداهای جدید ازت می شنویم کلی برامون به زبون خودت حرف می زنی و این روزها با شنیدین کلمه ماما از زبون تو من سراسر شادی شدم و خدارو هزاران مرتبه شکر کردم به خاطر وجود پسرم چندروزی بود که خیلی خوب غذا می خوردی ولی از خوردن شیر خبری نبود خیلی ناراحت بودم که اگه دیگه نخوای از شیره وجودم تغذیه کنی ما باید چی کارکنیم دیگه جونم برات بگه که تو وروجک کلی طعم غذا بهت مزه داده بود و دیگه شیر نمخوردی بغلت که می کردم بهت شیر بدم فقط جیغ میزدی حالا این رویداد می خواست هر ساعت از شبانه روز باشه تو فقط جیغ میزدی و شیر نمی خوردی تا اینکه با دکترت تماس گرفتم و آقای دکتر گفتند که یاسین جون یه غذای طعم داری خورده ...
17 آبان 1393
1