سید محمد یاسین عشق مامان وبابا(◠‿◠)سید محمد یاسین عشق مامان وبابا(◠‿◠)، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 12 روز سن داره
خونه خاطراتمون خونه خاطراتمون ، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 6 روز سن داره
سارینا سادات جونسارینا سادات جون، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 16 روز سن داره

(◠‿◠) سید محمد یاسین هدیه زیبای خداوند

عید غدیر خم سید کوچولوم

  عید سعید غدیر خم مبارک امسال دومین عید سید کوچولوم هستش دومین ساله که از یاسینم عیدی می گیریم امسال هم مثل پارسال مامان و بابای خوبم  یه جشن کوچولو برای یاسین جون گرفتن و با کیک و کادو اومدن خونمون انشاا... بتونم زحماتتون رو جبران کنیم دایی احسان و زندایی هم برات یه ماشین خوشگل کادو آوردند دستشون درد نکنه خاله و دایی هم یه بلوز ناز برات کادو آردند مرسی  دستتون درد نکنه     ...
10 مهر 1394

18 ماهگی گل پسرم

خوشگل مامان این روزها واقعا به سرعت می گذرن و تو روز به روز بزرگتر میشی و من هر روز شاکر خداوند هستم برای وجود تو خدایا شکرت تو این ماه واکسن داشتی روز شنبه 28 شهریور ماه رفتیم و واکسنت رو زدی  کلی گریه کردی عزیزم از لحظه ورود به درمانگاه احساس خوبی نداشتی اصلا از بغلم پایین نمیومدی  بعداز واکسن با خاله رفتیم محل کار خاله که شما یکم راه بری و بازی کنی که بعدا پاهای کوچولوت اذیت نشه ظهر که اومدیم خونه یکم پات درد می کرد می نشستی و پات رو به همون نشون می دادی و می گفتی درد و بعدش پاهات رو دراز  می کردی اون روز معنای درد رو فهمیدی تا چند بار بهمون می گفتی پات درد  داره شب هم یکم تب کردی و خداروشکر فردای روز واکسن...
10 مهر 1394

17 ماهگی

 یاسین جونم تو این ماه تولد دو تا وروجک دعوت بودیم که به شما خیلی خوش گذشت خیلی شیطونی کردی و به قول خودت نانای کردی تو این روزها کلی برامون حرف می زنی همه رو به اسم صدا می زنی به بابا جون و بابابزرگت می گی آبا به مامان جون و مادربزرگت میگی عمه به عموت می گی عمو  و به زن عموت می گی گاگا به داییهات می گی دایی البته خیلی کشیده تلفظ می کنی  به زنداییت گاهی میگی اتی (با فتحه بخونید) و گاهی هم ادایی (با فتحه بخونید) به خاله مهسا هم می گی آله آب بخوای می گی آب بده وقتی برات آب میریزم تو لیوان میگی بسه یعنی کافیه  وقتی می خوای برقصی یا فیلم تولدت رو نگاه کنی می گی نانای بعداز آب ...
17 مرداد 1394

جشن قدم

سلام به خاله های خوب و مهربونمون گل پسر مامان در تاریخ  29 اردیبهشت ماه به طور مستقل راه رفت و قدم های کوچولوش رو برداشت یه جشن کوچیک مامان جون و باباجون (مامان و بابای خودم ) برای یاسین جون گرفتن مرسی از زحماتتون تزیینات خونه             گل پسر وروجکم بلز +تاپ و شلوارک هدیه مامان جون و بابا جون و خاله مهسا ودایی اشکان هدیه دایی جون و زندایی اکرم         ...
17 مرداد 1394

13 ماهگی یاسینم

سلام خداروشکر به خاطر وجود گل پسرم دیگه یادگرفتی با اسباب بازی هات بازی کنی و وقت خیلی زیادی رو تو اتاق خودت بازی می کنی کلی برامون حرف می زنی و دایره لغاتت کلی اضافه شده و خیلی خوب برامون بلبل زبونی می کنی عزیزم عاشق پارک و تاب بازی هستی عزیزم وروجک قشنگم   این چیه ؟؟؟               قربون اون خندهات بشم من                 وروجک قشنگم عاشقتیم عزیزم   ...
5 خرداد 1394

عید نوروز دومین عید گل پسرم

  عید نوروز امسال رنگ و بوی دیگه ای داشت با حضور وروجک نازم یاسینم خداروشکر برای وجود گل پسرم   یکی از روزهایی که رفته بودیم عید دیدنی   این کشتی رو برای عید نوروز درست کرده بودن وایسادیم که شما عکس بندازی وقتی از پیش کشتی رفتیم که سوار ماشین بشیم چنان گریه ای می کردی که دلمون برات کباب شد    اینم یکی از میادین شهر بودش مدرسه موش ها   گل من در گنار گل ها زنبور گلی پروانه گلی   خونه مادربزرگه نوک طلا     رفتم توی چاه اینم پینوکیو   تاب تاب عباسی با پینوکیو   ...
31 ارديبهشت 1394