سید محمد یاسین عشق مامان وبابا(◠‿◠)سید محمد یاسین عشق مامان وبابا(◠‿◠)، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 22 روز سن داره
خونه خاطراتمون خونه خاطراتمون ، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره
سارینا سادات جونسارینا سادات جون، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره

(◠‿◠) سید محمد یاسین هدیه زیبای خداوند

یه پست پراز عکس یاسینم

سلام خاله ها خوبید؟ امروزمامانم اومده براتون عکسای جدیدمو بزاره   بفرمایید هندونه یاسین جونم         گل در گنار گل       چه خومشکل خوابیدم     من و پستونک جدیدم         فرشته نازم خوابیده         عکسای عمرم     مامان فدات شه عزیزم   راستی خاله مهسا برات تقویم درست کرده ببین چه نازن یاسین جون با عکسای جدیدنازنین پسرم هم داره بازم تقویم درست می کنه برای خونه خودمون مرسی خاله جونمی ب...
24 فروردين 1393

پسرم مرد شده

   سلام دوستان بنا به دلایلی رمز دار می نویسم روز ٥ام فروردین از دکترت برای ختنه وقت گرفته بودیم صبح زود بابایی رفت و شناسنامه قشنگت رو گرفت بعدش هم دفترچه بیمت رو گرفت انشاا... هیچ وقت بهش احتیاج پیدا نکنی نازنینم ساعت چهار باید می رفتیم دکتر آماده شدیم و با خاله و دایی اشکان مامان جون و بابا جون رفتیم مطب دکتر کلی استرس داشتم چند دقیقه ای منتظر شدیم تا دکترت اومد ودکتر با دایی اشکان دوسته اومد باهامون احوال پرسی کرد و رفتیم داخل اول شمارو وزن کرد که به خاطر استفاده از دستگاه فتوتراپی وزنت اومده بود پایین ٣٧٥٠ گرم شده بودی که گفتند طبیعی هستش و اغلب نوزادان یک هفته بعد از تولد وزن کم می کنند تورو معاینه کرد و از ...
22 فروردين 1393

این چند روز با یاسینم

سلام خاله ها خوبید؟ گل پسر نازم روز به روز قشنگترمی شه الهی مامان فدات شه امروز اومدم از خاطراتت بنویسم روز 25 ام اسفند وقت عمل داشتم باید ساعت 8 صبح می رفتم بیمارستان و برای عمل آماده می شدم صبح زود بیدار شدم و آماده شدیم و از زیر قرآن رد شدیم و راهی بیمارستان شدیم همه بودند خداحافظی کردم و با بابا روبوسی کردم و وارد بلوک زایمان شدم دیگه از اون به بعد نمی تونستم کسی رو ببینم رفتم داخل و با کمک پرستار کارامو انجام دادم و آماده عمل شدم اما خانوم دکترمون دیر اومد و ما خیلی منتظر شده بودیم حدود ساعت 12 اومد که من ساعت ٢ وارد اتاق عمل شدم و ساعت٢:25تو گل پسرم بدنیا اومدی دکتر بییهوشی دوتا آقا بودند یکیشون...
14 فروردين 1393

سیسمونی یاسین جونم (قسمت سوم)

سلام عزیزم دیگه یواش یواش به روز موعود نزدیک می شیم پسر نازم فردا یعنی شنبه باید برم بیمارستان و کارهای پذیرش رو انجام بدم دل تو دلم نیست نازنینم برای دیدنت عزیزم نمیدونم فرداهم می تونم برات مطلبی بنویسم یا نه همین جا از خاله های خوب یاسینم می خوام برامون دعا کنند زایمان خوبی داشته باشم و پسرم رو صحیح و سالم بغل کنم   دعای هرروز من برای تو عزیز دلم :           انشاا...در پناه خداوند سالم و صالح باشی عزیز من         وسایل حموم گل پسرم ساک لوازم آقا یاسین که آماده است         ...
23 اسفند 1392

سیسمونی یاسین جونم (قسمت دوم)

سلام پسر قشنگم امروز اومدم بقیه عکسای اتاقت رو بزارم نازگلم دیروز رفتم دکتر که وضعیت شمارو چک کنه خداروشکر از همه چی راضی بود قربونت برم من عزیزم حدود ٦ روز دیگه پیشمونی یاسینم دوست دارم   دعای هرروز من برای تو عزیز دلم :           انشاا...در پناه خداوند سالم و صالح باشی عزیز من کشوی لباسات عزیزم               لباسای زمستونی                   &n...
20 اسفند 1392

سیسمونی یاسین جونم (قسمت اول)

سلام خاله ها خوبید؟  سلام پسر گلم خوبی عزیزم؟ یاسین جونم دیگه چیزی نمونده بیای پیشمون گل پسرم برای دیدنت لحظه شماری می کنم با کمک خاله مهسا از اتاقت عکس گرفتم و می خوام برات بزارم انشاا.... به سلامتی بیای و از تک تک وسایلت استفاده کنی عزیزم از مامان و بابای گل ومهربونم بابت سیسمونی زیبای یاسین جونم تشکر می کنم انشاا... بتونیم تمام زحمتشون رو جبران کنیم دوستتون داریم بووووووووووس   دعای هرروز من برای تو عزیز دلم :           انشاا...در پناه خداوند سالم و صالح باشی عزیز من           درب ورودی اتاق یاس...
17 اسفند 1392