این چند روز با یاسینم
سلام خاله ها خوبید؟
گل پسر نازم روز به روز قشنگترمی شه الهی مامان فدات شه امروز اومدم از خاطراتت بنویسم
روز 25 ام اسفند وقت عمل داشتم باید ساعت 8 صبح می رفتم بیمارستان و برای عمل آماده می شدم صبح زود بیدار شدم و آماده شدیم و از زیر قرآن رد شدیم و راهی بیمارستان شدیم همه بودند خداحافظی کردم و با بابا روبوسی کردم و وارد بلوک زایمان شدم دیگه از اون به بعد نمی تونستم کسی رو ببینم رفتم داخل و با کمک پرستار کارامو انجام دادم و آماده عمل شدم اما خانوم دکترمون دیر اومد و ما خیلی منتظر شده بودیم حدود ساعت 12 اومد که من ساعت ٢ وارد اتاق عمل شدم و ساعت٢:25تو گل پسرم بدنیا اومدی دکتر بییهوشی دوتا آقا بودند یکیشون با من صحبت می کرد اسم شمارو پرسید وازم خواست بنشینم که آمپول رو به مامان تزریق کنه بعداز این کارها خانوم دکتر مهربونم اومد داخل اتاق با دیدنش مثل همیشه کلی آرامش گرفتم خانوم دکتر باهام احوال پرسی کرد و اسم ناز شما رو از مامان پرسید و اینکه دیگه یواش یواش تمام کارها انجام شد و خانوم دکتر می خواست عمل رو شروع کنه یه پرده سبز رنگ جلوی صورت مامانی کشیده شد اون لحظه فقط برای سلامتیت دعا می کردم بعد از چند دقیقه صدای گریه شمارو شنیدم الهی مامان فدات شه خانوم دکتر گفت به به چه پسر قشنگی
یه خانوم جوان روی سرم ایستاده بودازش پرسیدم پسرم سالمه گفت آره سالمه نگران نباش وخانوم دکتر تو رو نشونم داد اون لحظه بهترین لحظه زندگیم بود نازنینم بعد از اینکه تورو بردن از خانومی که کنارم ایستاده بود خواستم باهام صحبت کنه نمی دونم چرا؟ که اونم برام یه آهنگ گذاشت از آهنگ های گوگوش بالاخره کار خانوم دکتر تمام شد به مامان تبریک گفت و من رو آوردن ریکاوری حدود 15 دقیقه داخل ریکاوری بودم و بعدش هم رفتیم داخل بخش و شمارو حدود ساعت ٣:30آوردن پیشمون
ساعت ٢:45 هم در بخش نوزادان تو رو نشون همراهام داده بودندنازنینم عاشقتم
تاساعت 11شب هم بابا و خاله مهسا و زندایی اکرم پیشمون بودند و بعدش رفتندو مامان جون و مامان بابایی پیشمون موندن
فردا هم حدود ساعت 2 مرخص شدیم و اومدیم خونه برای ساعت 7 از دکتر متخصص اطفال وقت گرفته بودیم که شمارو چک کنه عزیزم و من هم حالم خیلی خوب بود خدارو شکر و بدون هیچ مشکلی راه می رفتم خودم و بابا شمارو بردیم دکتر خداروشکر دکتر از همه چی راضی بود و شمارو وزن کردو شما 200 گرم اضافه کرده بودی نازنینم
قبل از اینکه از بیمارستان مرخص شیم تست شنوایی برای شما انجام شد و خدارو شکر عالی بود
روز سوم بعد از تولد هم باید برای غربالگری می رفتی عزیزم همراه مامان بزرگ و بابایی و خاله مهسا رفتی عزیزم همون روز متوجه شدیم که شما زرد شدی و اینکه نزدیک تعطیلات بود و اکثر دکتر ها هم رفته بودند برای تعطیلات دکتر خودت هم نبود ناچارا رفتیم بیمارستان برای گرفتن نمونه از شما بعداز گرفتن نمونه چون دایی اشکان توی آزمایشگاه آشنا داشت خیلی سریع جواب رو بهمون دادندو متاسفانه زردی شما 14 بود و بهمون یه قطره دادند و گفتند 48 ساعت دیگه آزمایش تکرار شه و بعد از 48 ساعت زردی شما 16 شده بود که دکتر دستور بستری داد وچون برای مامان سخت بود توی بیمارستان باشیم براتون دستگاه گرفتیم و اومدیم خونه مواظب شما باشیم خدارو شکر خیلی پسر خوبی هستی و راحت زیر دستگاه می موندی بعداز ٤٨ ساعت دوباره آزمایش تکرار شد و خداروشکر زردی شما اومده ٨ و این یعنی عالی قربونت برم من گل پسرم
نافت هم روز پنجم تولدت افتاد
آخرین عکس پسرم قبل از تولد٢٤/١٢/٩٢
نه بابا!!!!!!!