پسرم مرد شده
سلام دوستان بنا به دلایلی رمز دار می نویسم
روز ٥ام فروردین از دکترت برای ختنه وقت گرفته بودیم
صبح زود بابایی رفت و شناسنامه قشنگت رو گرفت بعدش هم دفترچه بیمت رو گرفت انشاا... هیچ وقت بهش احتیاج پیدا نکنی نازنینم
ساعت چهار باید می رفتیم دکتر آماده شدیم و با خاله و دایی اشکان مامان جون و بابا جون رفتیم مطب دکتر کلی استرس داشتم چند دقیقه ای منتظر شدیم تا دکترت اومد ودکتر با دایی اشکان دوسته اومد باهامون احوال پرسی کرد و رفتیم داخل اول شمارو وزن کرد که به خاطر استفاده از دستگاه فتوتراپی وزنت اومده بود پایین ٣٧٥٠ گرم شده بودی که گفتند طبیعی هستش و اغلب نوزادان یک هفته بعد از تولد وزن کم می کنند تورو معاینه کرد و از همه چی راضی بود برات آمپول بیحسی زد وکه شما خیلی کم گریه کردی اونم به خاطر این بود که پستونک از دهنت دراومد و خاله مهسا پستونک رو گذاشت دهنت آروم شدی باید منتظر می موندیم که آمپول اثر کنه و بیحس شی عزیزم بعداز چند دقیقه خانوم پرستار که دستیار دکتر هستن شمارو از ما گرفتن و بردن که عمل ختنه رو انجام بدن من از ترس اینکه شما گریه کنی از مطب اومدم بیرون و داخل ماشین منتظرت شدم عزیزم اما بابا گفت فقط یه کوچولو گریه کردی و خیلی زود آروم شدی عزیزم خدارو شکر این کار هم به خوبی تموم شد و آقای دکتر مهربون هم به شما یه عیدی حسابی داد دستشون درد نکنه روز٦ام هم باید برای معاینه می رفتیم خداروشکر دکترت خیلی از روند کار راضی بود خوشحام که خیلی اذیت نشدی عزیزم بوووووووووووووووووووووس
از اخلاق گل پسرم بگم عالیه حرف نداره عزیز دلم مثل ماه می مونه ماشاا... به یاسینم
چندروزیه که وقتی باهات حرف می زنیم نگاهمون می کنی چشمای قشنگت مارو دنبال می کنه عزیزم
عزیزم وقتی پستونک می خوری با دست قشنگت پستونکت رو می گیری الهی فدات شم
اولین تولدم در روز ١٦ فروردین رفتی خونه دایی احسان زندایی برای دایی تولد گرفته بود خیلی پسر خوبی بودی ماشاا... به نازنین پسرم
خونه دایی احسان
ای بابا ولم کنید من خوابم میاد
دیدید خوابم میومد
دارم انگشتمو می خورم عاشق دمر خوابیدنم
ببینید چه خوشتیپم اولین باری که پاپوش پوشیدم
سلام
مامان پستونکمو بده
نمیدید منم اخم می کنم