سید محمد یاسین عشق مامان وبابا(◠‿◠)سید محمد یاسین عشق مامان وبابا(◠‿◠)، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 16 روز سن داره
خونه خاطراتمون خونه خاطراتمون ، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 10 روز سن داره
سارینا سادات جونسارینا سادات جون، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 20 روز سن داره

(◠‿◠) سید محمد یاسین هدیه زیبای خداوند

پسرم مرد شده

1393/1/22 18:18
341 بازدید
اشتراک گذاری

 

 سلام دوستان بنا به دلایلی رمز دار می نویسم

روز ٥ام فروردین از دکترت برای ختنه وقت گرفته بودیم

صبح زود بابایی رفت و شناسنامه قشنگت رو گرفت بعدش هم دفترچه بیمت رو گرفت انشاا... هیچ وقت بهش احتیاج پیدا نکنی نازنینمقلب

ساعت چهار باید می رفتیم دکتر آماده شدیم و با خاله و دایی اشکان مامان جون و بابا جون رفتیم مطب دکتر کلی استرس داشتم چند دقیقه ای منتظر شدیم تا دکترت اومد ودکتر با دایی اشکان دوسته اومد باهامون احوال پرسی کرد و رفتیم داخل اول شمارو وزن کرد که به خاطر استفاده از دستگاه فتوتراپی وزنت اومده بود پایین ٣٧٥٠ گرم شده بودی که گفتند طبیعی هستش و اغلب نوزادان یک هفته بعد از تولد وزن کم می کنند تورو معاینه کرد و از همه چی راضی بود برات آمپول بیحسی زد وکه شما خیلی کم گریه کردی اونم به خاطر این بود که پستونک از دهنت دراومد و خاله مهسا پستونک رو گذاشت دهنت آروم شدی باید منتظر می موندیم که آمپول اثر کنه و بیحس شی عزیزم بعداز چند دقیقه خانوم پرستار که دستیار دکتر هستن شمارو از ما گرفتن و بردن که عمل ختنه رو انجام بدن من از ترس اینکه شما گریه کنی از مطب اومدم بیرون و داخل ماشین منتظرت شدم عزیزم اما بابا گفت فقط یه کوچولو گریه کردی و خیلی زود آروم شدی عزیزم خدارو شکر این کار هم به خوبی تموم شد و آقای دکتر مهربون هم به شما یه عیدی حسابی داد دستشون درد نکنه روز٦ام هم باید برای معاینه می رفتیم خداروشکر دکترت خیلی از روند کار راضی بود خوشحام که خیلی اذیت نشدی عزیزم بوووووووووووووووووووووسماچ

 

از اخلاق گل پسرم بگم عالیه حرف نداره عزیز دلم مثل ماه می مونه ماشاا... به یاسینمقلب

 

چندروزیه که وقتی باهات حرف می زنیم نگاهمون می کنی چشمای قشنگت مارو دنبال می کنه عزیزم

عزیزم وقتی پستونک می خوری با دست قشنگت پستونکت رو می گیری الهی فدات شمقلب

 

اولین تولدم در روز ١٦ فروردین رفتی خونه دایی احسان زندایی برای دایی تولد گرفته بود خیلی پسر خوبی بودی ماشاا... به نازنین پسرمقلب

 

خونه دایی احسان

ای بابا ولم کنید من خوابم میادخمیازه

دیدید خوابم میومدلبخند

 

 

دارم انگشتمو می خورم عاشق دمر خوابیدنمنیشخند

 

 

 ببینید چه خوشتیپم اولین باری که پاپوش پوشیدمقلب

 

سلام فرشته

 

مامان پستونکمو بدهمژه

 

 

 

نمیدید منم اخم می کنمچشمک

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان نیلو
23 فروردین 93 9:43
وااای چقدر مراحل سخت پشت سر هم جوجومونو اذیت نکنیناااا بیا پیش نیلو خودم بهت پستونک میدم...بدشم میخورمت
سارا مامان یاسین
پاسخ
آره خاله جون چی کار کنیم دیگه کاری بود که باید می شدباشه خاله جونم قربون سباستین نازم برم من بوووووووووووووووووووووووووس برای نیلو جون و گل پسری
مامان محیاآرام جانم
23 فروردین 93 11:18
خیلی مبارکه آقایاسین نازم
سارا مامان یاسین
پاسخ
مرسی خاله جون بووووووووووس
نونو
23 فروردین 93 15:39
سارا جونی دوس داشتی رمز بده
سارا مامان یاسین
پاسخ
عزیزم حتما
قاصدک
24 فروردین 93 15:19
ای جانم. منم نی نیمونو این هفته بردیم ختنه کردیم . خیلی خیلی سخته. خوش بحالت که پستونک میگیره من هرکاری میکنم میندازه بیرون. نمیدونم چیکار کنم
سارا مامان یاسین
پاسخ
مبارک مانی جونم باشه آخی اشکال نداره ولی اگه می گرفت خیلی خوب بود یاسین خیلی با پستونک آروم می گیره بعضی اوقات تو خوابم دهنش مانی جونم رو ببوس