سید محمد یاسین عشق مامان وبابا(◠‿◠)سید محمد یاسین عشق مامان وبابا(◠‿◠)، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 14 روز سن داره
خونه خاطراتمون خونه خاطراتمون ، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 8 روز سن داره
سارینا سادات جونسارینا سادات جون، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 18 روز سن داره

(◠‿◠) سید محمد یاسین هدیه زیبای خداوند

18 ماهگی گل پسرم

1394/7/10 8:44
542 بازدید
اشتراک گذاری

خوشگل مامان این روزها واقعا به سرعت می گذرن و تو روز به روز بزرگتر میشی و من هر روز شاکر خداوند هستم برای وجود تو خدایا شکرت

تو این ماه واکسن داشتی روز شنبه 28 شهریور ماه رفتیم و واکسنت رو زدی  کلی گریه کردی عزیزم از لحظه ورود به درمانگاه احساس خوبی نداشتی اصلا از بغلم پایین نمیومدی  بعداز واکسن با خاله رفتیم محل کار خاله که شما یکم راه بری و بازی کنی که بعدا پاهای کوچولوت اذیت نشه

ظهر که اومدیم خونه یکم پات درد می کرد می نشستی و پات رو به همون نشون می دادی و می گفتی درد و بعدش پاهات رو دراز  می کردی

اون روز معنای درد رو فهمیدی تا چند بار بهمون می گفتی پات درد  داره

شب هم یکم تب کردی و خداروشکر فردای روز واکسنت خیلی خوب و سرحال بودی گل پسرم

 تو این ماه کلی دایره لغاتت بیشتر شده و کلی برامون حرف می زنی بعضی ائقات اینقدر تند تند یه چیزایی می گی که ما اصلا متوجه نمیشیم چی می گی

کفش = دفش

کلید= للید

پله =آله   وقتی می خوای سوار آسانسور بشیم می گی آله یعنی از پله بریم

وقتی کسی در می زنه از تو خونه باصدای یلند می گی دایی    آله   یعنی یا دایی اومده یا آله

خوشگلم حافظه یاری نمی کنه بیشتر از شیرین زبونیات بنویسم

یه روز خوب تو پارک

می خوای برعکس بری بالا وروجکعینک

 

بای بای آلهبای بای

 

دالی آلهبغل

 

بعداز واکسنت در حال شیطونی

این کشو رو باید باز کنم عینک

 

پس چرا باز نمیشه ؟؟؟زیبا

 

محبتمحبتمحبتمحبتمحبتمحبتمحبتمحبت

 

 

 

پسندها (2)

نظرات (1)

مامان فاطمه سادات
11 مهر 94 17:04
سلام عزیزم عیدتون مبارک خدا رو شکر که زیاد اذیت نشده و دیگه واکسنش تا مدت طولانی تموم میشه