اولین محرم نازنین پسرم
گل پسرنازم الهی فداتشم عزیزم
تو این ماه کلی صداهای جدید ازت می شنویم کلی برامون به زبون خودت حرف می زنی و این روزها با شنیدین کلمه ماما از زبون تو من سراسر شادی شدم و خدارو هزاران مرتبه شکر کردم به خاطر وجود پسرم
چندروزی بود که خیلی خوب غذا می خوردی ولی از خوردن شیر خبری نبود خیلی ناراحت بودم که اگه دیگه نخوای از شیره وجودم تغذیه کنی ما باید چی کارکنیم دیگه جونم برات بگه که تو وروجک کلی طعم غذا بهت مزه داده بود و دیگه شیر نمخوردی بغلت که می کردم بهت شیر بدم فقط جیغ میزدی حالا این رویداد می خواست هر ساعت از شبانه روز باشه تو فقط جیغ میزدی و شیر نمی خوردی تا اینکه با دکترت تماس گرفتم و آقای دکتر گفتند که یاسین جون یه غذای طعم داری خورده که دیگه دوست نداره شیر بخوره وتاکید داشتند که شما فقط باید غذایی رو بخوری که خیلی طعم دار نباشه دیگه تصمیم گرفتیم چند روزی به شما غذا ندیم یا حداقل بعداز خوردن شیر بهت غذا بدم که شکر خدا شیر خوردنت بهتر شد
از اوایل هفت ماهگی هم به طور مستقل میشینی عزیزم
گل پسر مامان روز ششم محرم نذرت رو ادا کردم انشاا... همیشه سلامت باشی عزیزم
گل پسری خندون مامان
جونم
الهی فدات شم چه ناز می خندی وروجکمالهی همیشه شاد باشی
آماده شدیم بیریم خونه دوست مامان منزل مبارکی همسایمون شدن عزیزم انشاا...با محمد علی جون همبازی های خوبی برای هم باشین
این جاهم می خوایم با خاله جون بریم دد
الهی فدات شم عزیزم
اینم نذری شما عزیز مامان
بازی با خاله جون
ر
و حسن ختام این پست